●▬▬▬▬๑۩ دختر پاییز ۩๑▬▬▬▬▬●



دیدمت انگار چیزى بر دلم تأثیر کرد با نگاه ساده ات دنیاى من تغییر کرد دیدمت با لحن آرامى صدایم کردى و این دل مغرور در لحن صدایت گیر کرد غرق آرامش مرا خواندى و گفتى میشود با سوالم ذهنتان را هم کمى درگیر کرد؟ میشود با من بمانى! ساده… میخواهم تو را جمله ای ساده دلم را بردو در زنجیر کرد اندکی با شوق، بی وقفه نگاهت کردمو در دلم گفتم که چشمانت دلم را پیر کرد! رفتى و از دور میدیدم پر از دلشوره ای تو نفهمیدى که عشقت در دلم تکثیر کرد تیر اخر را زدی وقتی که گفتی
الان تلخ شدهبد شده.سنگ شدهندید شده .بی اهمیت شدهنابود شده ولی من حسای قبلی که سرباز بودی.من منتظر بودم پشت تلفن تا بیای باصدای خوابالو صدای خسته بگی بله یا صبحی که یواشکی روی برج مراقبت بودی و انرژی که داشتی یا روزی که زنگ زدی شماره اون بخشی که بودی بهم دادی یا غرغر کردن سر غذای اونجارو یا اون دوییدنت که سرپستت برسی و وسط راه خورده بودی زمین حسابی و از همه مهم تر اون خبر آخری که اینقدر براش دعا کردم ودل تو دلت نبود و بهت دادن و سربازیت

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

سیب آثار خوشنویسی استاد حمید ریحانی لرزه گیر Claire کارخانه نخ اکریلیک دل‌نوشته‌های یک بی‌وطن روزمرگی های یک برنامه نویس zedfa.ir پایگاه اطلاع رسانی دکتر علی اکبر علیزاده بِرُمی