الان تلخ شدهبد شده.سنگ شدهندید شده .بی اهمیت شدهنابود شده ولی من حسای قبلی که سرباز بودی.من منتظر بودم پشت تلفن تا بیای باصدای خوابالو صدای خسته بگی بله یا صبحی که یواشکی روی برج مراقبت بودی و انرژی که داشتی یا روزی که زنگ زدی شماره اون بخشی که بودی بهم دادی یا غرغر کردن سر غذای اونجارو یا اون دوییدنت که سرپستت برسی و وسط راه خورده بودی زمین حسابی و از همه مهم تر اون خبر آخری که اینقدر براش دعا کردم ودل تو دلت نبود و بهت دادن و سربازیت
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت